-عوامل شکلگیری پدیدهی کولبری در مناطق مرزی و بهویژه غرب کشور را چه میدانید؟
عوامل زیادی در بروز این پدیده دخیل هستند امّا به عنوان اصلیترین عامل، عوامل اقتصادی و جغرافیایی هستند. از سویی در جوار مرز ساکن هستیم و در تمام کشورهای جهان با پدیدهی قاچاق در نواحی مرزی خود مواجه هستند. از گذشته در مرزهای خودمان هم پدیده قاچاق کم و بیش وجود داشته است که معمولاً بخشی از قاچاق نیز با کول و توسّط افراد انجام گرفته شده است. امّا تفاوتی که کولبری نسبت به گذشته وجود دارد در این است که اکنون حجم آن زیادتر و در مقیاسی وسیعتر انجام میگیرد؛ و این از وضعیّت اقتصادی نشأت میگیرد که آن هم دو علّت دارد: اول عدم اعتماد به کیفیت تولیدات داخلی و یا حجم کم آن در رفع نیازهای مصرف کنندگان؛ و دوّم وجود و حضور باندهای قاچاقی در منطقهی ما هست که به منظور حمل بارهای خود از آنسوی مرزها به داخل و برعکس از کولبرها استفاده میکنند.
در کنار این دو مورد هم وجود یکسری مسائل و سختگیریهای قانونی در حوزهی صادرات و واردات باعث شده عدّهای به این نتیجه برسند که وارد کردن کالا از طریق قاچاق و کولبری بسیار ارزانتر و کم دردسرتر برایشان تمام شود، پس برای کسب درآمد بیشتر و هم تسریع در امر وارد کردن کالا به نسبت گمرکهای قانونی، از طریق قاچاق و کولبری اقدام میکنند.
-آیا فرهنگ کار در مناطق کردنشین و دیگر مناطق مرزی باعث نمیشود که دم دستترین و شاید سختترین کار ممکن را برگزینند؟ از دیرباز شاهد آن بودیم که کُردها در کورههای آجرپزی همراه با خانوادههایشان حاضر میشدند و یا در شهرهای بزرگ بر سر کار با کارگران افغانی درگیر میشدند.
این مورد هم قطعاً بیتأثیر نیست، امّا به باور من شاید جزء اصلیترین عوامل نباشد. معتقدم فرهنگ کار باید ایجاد شود و شهروندان با استفاده از آموزش لازم و در محیطی که برای کار فراهم میآید فرهنگ کار صحیح را فرا بگیرند.
البتّه شیوهی زندگی عشیرهای هم در این امر بیتأثیر نیست. یا ضربالمثل کُردی «هشت باشد و دم دست باشد نه اینکه نه باشد و در دور دست باشد» یعنی اینکه صبح کار کنی و عصر پولت را بگیری ارجحیت دارد به سرمایهگذاریهای بلندمدت. از نظر فرهنگ کار اینکه فرمودید وجود دارد امّا عامل اصلی اشتغال به کولبری در منطقه نیست.
در تعریف مسألهی قاچاق، بین مردم و قوانینی که در این زمینه وجود دارند همخوانی وجود ندارد. مثلاً در مناطق کردنشین، حمل موادّ مخدّر را قاچاق میپندارند. فردی که یخچال، تلویزیون و... میآورد را قاچاقچی نمیپندارند بلکه او را کاسب میدانند. حتّی مشروب هم قبحش پیش عدّهای شکسته است و آن را قاچاق نمیپندارند. اگر حاکمیت درخصوص توسعهی منطقه و ایجاد اشتغال و کنترل باندهای قاچاق چارهاندیشی نکند، کمکم قبح قاچاق موادّ مخدّر نیز شکسته میشود و این به نوبهی خود آغازگر یک فاجعه است.
در خصوص مهاجرتهایی که قبلاً مردم به کوره های آجرپزی داشتهاند باید گفت این نوع مهاجرتها خانوادگی بوده و مانند کشورهای آسیای شرقی ما شاهد مهاجرتهای تکنفری در منطقه نبودهایم. اگر مهاجرتی به شهرهای دیگر هم رخ داده یا خانوادگی بوده و یا فقط مجرّدها رفتهاند. پس با این وجود، کولبری با توجّه به اینکه خانوادهها را کمتر درگیر کرده و افراد نزدیک خانوادههایشان هستند و در کنار کولبری میتوانند مشاغل دیگری چون کشاورزی و... نیز انجام دهند، میتواند انگیزههای فرهنگی برای پرداختن به آن در منطقه باشد.
-آیا میتوان ادّعا کرد عدم توسعه مناطق مرزی زمینهی بروز کولبری را فراهم آورده است؟
عدم توسعه و حتّی توسعهی نامتوازن این توجیه را به افراد میدهد که چون کار دیگری نیست پس قاچاق و کولبری ایرادی ندارد و کاسبی است. امّا باز عوامل اصلی دیگری دخیل هستند؛ در جایی که توسعهنیافته باشد امّا باندهای قاچاق وجود نداشته باشد کسی کولبر نمیشود؛ اگر جایی توسعهنیافته باشد امّا احساس توسعهنیافتگی در آنها وجود نداشته باشد باز منجر به کولبری نمیشود؛ اگر همخوانی فرهنگ عمومی با قوانین در تعریف قاچاق وجود داشت باشد و توسعهنیافتگی هم باشد باز کولبری پدید نخواهد آمد. من فکر میکنم توسعهنیافتگی به واسطهی اینگونه چیزها میتواند به کولبری در منطقه بینجامد.
-نظر شما در خصوص ایجاد معابر و گذرگاههای مرزی که در آن کولبران به عنوان کارگران مرزی در شرایطی مناسبتر و با توجه به قوانین اداره کار مشغول به فعّالیّت باشند، چیست؟
به نظر من چنین طرحهایی پاسخگو نخواهند بود. تا زمانی که قوانین دست و پاگیر واردات کالا وجود دارند برای واردکننده به صرفهتر است که کالا را از طریق قاچاق وارد کشور کند و وقعی به اینگونه معابر و بازارچههای ترخیص کالا نمینهد. از طرف دیگر تا زمانی که تقاضا برای کالای قاچاق در داخل کشور وجود دارد باید منتظر ورود کالای قاچاق باشیم و به تبع آن این واردات قاچاق به وسیلهی کولبران خواهد بود.
تولیدکنندههای داخلی کشور باید به گونهای اعتماد مصرف کنندههای داخلی را جلب کنند که نیازی به خرید و وارد کردن کالای خارجی باقی نماند. وقتی تقاضایی برای خرید کالای خارجی نباشد، خودبه خود کولبری هم حذف خواهد شد.
اگرچه احداث این معابر میتواند عدهای را مشغول کند امّا چارهساز ریشهای این مسأله نیست؛ زیرا در کنار این معابر کولبری باندهای قاچاق با واردکردن کالا با استفاده از کولبرها به نیاز و تقاضاهای داخلی پاسخ میدهند.
-آیا تأسیس مناطق آزاد تجاری تأثیر بر رونق اقتصادی در نواحی مرزی خواهد داشت؟
مناطق آزاد تجاری که دولت هم روی آنها زیاد مانور میدهد، همانند قضیه معابر کولبری به طور ریشهای نمیتواند قضیهی قاچاق را حل کند و احتمالاً مراکزی میشود برای رانتخواری و عرض اندام افراد نوکیسه و فرصت زیادی برای رونق اقتصادی منطقه ایجاد نخواهد کرد. با این وجود، برای عدهای هم فرصت شغلی ایجاد خواهد کرد
-راهکارهای کاهش پدیدهی کولبری در منطقه چیست؟
در وهلهی اوّل قوانین صادرات و واردات باید مورد بازبینی اساسی قرار بگیرند. تولیدکنندههای داخلی اعتماد مصرف کنندگان را جلب کنند؛ با شعار این اعتماد جلب نمیشود بلکه در درازمدّت مردم خود باید شاهد محصول با کیفیّت باشند. با باندهای قاچاق به صورت اساسی برخورد شود.
در سطح منطقهای توسعهی بومی یکی از راهکارهای کاهش کولبری است؛ پتروشیمی مهاباد نمونهای از این توسعههای غیر بومی است، فارغ از اینکه گفته میشود از افراد غیربومی استخدام شده، حتّی اگر از بومیها هم ثبت نام میشد که شامل حال این کولبران نمیگشت، چون تحصیلات و تخصّص مرتبط را ندارند. توسعهی بومی یعنی با توجّه به ویژگیهای محیطی و مهارتی در حد توانمندیهای کولبران اشتغالهای کوچک که توانایی رقابت کردن را نیز دارا باشند، ایجاد کرد، مانند دامپروریها، شغلهای مرتبط به کشاورزی، گردشگری و...
اقدام فرهنگی دیگری که باید انجام بگیرد این است که امکان خودنمایی برای افراد نوکیسهای که از طریق قاچاق به نانونوایی میرسید گرفته شود. باید جلوی مرجعیت افراد نوکیسه در جامعهی ما گرفته شود تا فرهنگ قاچاق و فخر به آن الگوی کودکان ما نشود.
مورد دیگری که باید اصلاح شود، حذف نگاه امنیّتی به کردستان است؛ در دیگر مرزهای کشور هم شاهد قاچاق و کولبری هستیم امّا آنها به اندازهی کردستان تلفات جانی ندارند. اگر این نگاه امنیّتی تغییر کند، امکانِ یافتنِ راهحلّهای علمی برای اینگونه مسائل باز میشود.
-مهاجرت به عنوان معلول بیکاری چه فرصتها و آسیبهایی را پیش روی مردم و حاکمیت قرار دهد؟
مهاجرت هم میتواند خوب باشد و هم دارای نتایج منفی باشد. جنبهی مثبت آن این است که افراد پس از مهاجرت مهارتهای جدیدی را یاد میگیرند و پس از مدّتی به منطقهی خود باز میگردند؛ و یا حتّی در آنجا کسب درآمد کنند و پولش را در مناطق خود سرمایهگذاری کنند. امّا اگر این مهاجرتها بی رویّه باشند، اقدامی خطرناک است؛ بخش عمدهای از این افرادی که مهاجرت میکنند از نظر شخصیتی افرادی ریسکپذیر هستند و این توانایی را دارند که از نظر اقتصادی کسب و کارهای جدید و کارآفرینانه بر پا کنند و با مهاجرت این افراد خلاّق و نوآور از منطقه فرصت ایجاد بسیاری از درآمدها و تسریع در امر توسعه، گرفته میشود.
-علّت این حجم توجّه رسانهای به قضیهی کولبرها پس از کشته شدن ٤ تن از هموطنانمان بر اثر ریزش بهمن چه بود؟ مگر پیش از این بهمن قبادی به این قضیه نپرداخته بود، پس چرا به این شیوه از جانب افکار عمومی مورد توجّه قرار نگرفت؟ آیا جامعهی ایرانی مستعد تبدیل مسأله به مصیبت است؟
این مورد به تغییر بافت جامعه باز میگردد، اکنون فضای سیاسی کشور به نسبت آن سالها بازتر است، رسانههای کُردزبان فعّال هستند و شبکههای اجتماعی زیاد هستند؛ و به همین نسبت، خیلی راحتتر میتوان مسألهی کولبرها را به مسأله و یا حتّی به مصیبت تبدیل کرد و شاهد بازتاب اجتماعی فراگیر آن نیز بود. با توجّه به شرایطی که اکنون در آن قرار داریم و انتظاراتی که دولت در مردم ایجاد کرده است، به خصوص بیانیهی سوّم اقوام و مذاهب و بحث حقوق شهروندی، سطح انتظارات مردم را بالا برد، و ما باید در این میدان و فضا به این قضیه بنگریم.
امّا با این وجود، باور دارم فضای سیاسی حال حاضر این امکان را داد که این مسأله تا این حد مورد توجّه قرار بگیرد، به عبارتی اگر چهار سال پیش در دولت قبلی بود، چنین شرایطی مهیّا نمیشد. همچنین نباید رشد شبکههای اجتماعی و توسعهی فرهنگ کمپین سازی را از نظر انداخت. همزمان نوع متفاوت مرگ این کولبرها را نیز بی اثر نبوده است. حادثهی تأسّفانگیز پلاسکو آمادگی روانی را در عموم ملّت ایران فراهم آورده بود؛ همین احساس تبعیض از سوی کُردها باعث شد انتظارات مردم برای توجّه به این قضیه بالا ببرد.
- احساسی بودن جامعهی ایرانی از کجا سرچشمه میگیرد، رخدادها بسیار شدید و احساسی مورد توجّه قرار میگیرند و پس از مدّتی از یاد میروند بی آنکه تغییرات اساسی در روند ایجاد کنند یا درسی از آنها به خاطر بسپاریم. پلاسکو آتشش سرد شد و بهمن کولبرها با آمدن بهار آب شد.
دکتر کاتوزیان در یکی از کتابهایش میگوید جامعهی ایرانی یک جامعهی کوتاه مدت است، نفری را انتخاب میکنیم پس از شش ماه پشیمان میشویم، حتّی خانههایمان پس از ١٥ یا ٢٠ سال کلنگی میشوند، در حالی که در اروپا پس از ٣٠٠ سال خانهها همچنان قابل استفاده هستند. به نظر من نبود نهادها و عدم توانایی در نهادسازی که پیگیر مطالبات و خواستهها باشند باعث شده که انگیزهی بسیاری از فعّالیّتها شخصی باشد؛ امّا اگر نهادهایی وجود نداشته باشند که مباحث را با برنامه پیگیری کنند، میزان پیشرفت برنامهها را ارزیابی کنند، آسیب شناسی عدم پیشرفت کارها را انجام دهند، هیچ برنامهای به سرانجام نمیرسد و پس از مدّتی فراموش میشود.
بُعد دیگر ماجرا این است که در فضای سیاسی استبدادی انسانها به گونهای کوتاهمدّت تربیت میشوند و افراد تنها به فکر امروز خود هستند در حالی که در جوامع دموکراتیک افراد میتوانند با اطمینان خاطر به برنامههای بلند مدّت بیندیشند.
نظرات